کارگر یعنی که از بدو تولد کار را
میپذیری تا بقایت هم شود امکان پذیر
ناگزیری برگزینی کار را از ابتدا
تا که محتاج خلایق هی نباشی لنگ و گیر
کارگر یعنی بدهکاری بی حد و حساب
این چنین در نوجوانی میشوی یکدفعه پیر
کارگر یعنی بمان در زیر خط فقر خود
این حقوق اندک خود را بخور اما نمیر!
هی حقوقت میشود کم لیک نامحسوس و خاص
کم کمک هم کارفرما زیر لب گوید بمیر!
وعدهی بهبود حال و قولهای بی عمل
کارگر اشباع شد از وعدههایت ای وزیر!
مشکلات کارگرها هم چه عالی بود اگر
رفع میشد زود با آن معجزات تشت شیر!