لیندا: برات ساندویچ درست میکنم.
ویلی: نه. تو برو بخواب، یک کمی شیر میخورم، زودی میام بالا، بچهها هستن؟
لیندا: آره. همهشون خوابیدن، هپی امشب بیف رو با خودش برد پارتی.
ویلی : واقعا؟
لیندا : متوجه هستی که بوی ادکلن، خونه رو ورداشته.
ویلی: اره. متوجهم، آدم یک عمر زحمت میکشه تا یه خونه بخره، بعد از آون همه زحمت دقیقا زمانی که مالک خونه میشه، دیگه هیچکس نیست که توی اون خونه زندگی کنه.
لیندا : نگران نباش... زندگی همیشه از هم میپاشه، همیشه اینجوری بوده.