زندگی یک خانواده تیپیکال ایرانی این شکلی شده که از شدت خشکسالی، شب تو شیشه شیر بچهشون چایی نبات و آب هندونه میریزن، بلکه بارون بیاد که به کیفیت آب و هوا کمک کنن. در همین حین زلزله میاد. فرض میکنیم از زیر کمد و کابینت زنده بیرون میان. مرحله بعد اینه که کل خانواده با جیغ و داد تو راهروهای ساختمون به بقیه همسایهها سالتو بزنن و راهشونرو باز کنن تا از مجتمع خارج شن. اونجا با موشهای آدمخوار (که البته وجودشون تکذیب شده و نمیدونیم اینجا چی کار میکنن) کشتی میگیرن و میرسن به ماشین تا به سمت یه شهر دیگه حرکت کنن. گام بعدی کشتی گرفتن با بقیه رانندهها تو صف کیلومتری پمپ بنزینه. بعد از اون هم گیر کردن تو ترافیک شمال و سپر به سپر شدن با ماشین جلویی و یه دور کشتی گرفتن با رانندهاش. تهشم میرسن شمال و باید برن تو مغازه، سر آخرین باکس آب معدنی با بقیه متقاضیان کشتی بگیرن. ادامه عمرشونم صرف کشتی گرفتن با سازمانهای مختلف برای المثنی مدارک شناسایی خودشون و خانواده میشه. واسه همین اگه الان کشتی تعلیق شه، زندگی 50 میلیون نفر معنی خودشرو از دست میده!
از اون طرف هستن کسایی که میتونن یه مملکترو به هم بریزن، بعد دوره الان رو با دوره خودشون مقایسه کنن و بگن چقدر اون موقع گل و بلبل بود، انگار مثلا مال هزار سال پیشه و کسی یادش نیست. تازه با همین ژست میرن بوشهر، در جمع انبوه پنج نفره هواداران از هواپیما پیاده میشن و خیلی خونسرد میپرن تو قایق و میخونن با بلمرون، میرقصن با نی انبون.
پس میبینیم که زندگی رو میشه خیلی آسون گرفت. مشکلات هم صرفا زاییده ذهن شماست! کاش از اول به جای کشتی، میرفتین سراغ یه ورزش بهتر مثل موجسواری.